در منطق دین دو اصطلاح داریم که یکی "هادی" و دیگری "مهدی" است از نظر قاعدة زبان و لغت هادی اسم فاعل و به معنای هدایت کننده و رهنمون است و مهدی اسم مفعول و به معنای هدایت شده می باشد. یکی از اسمهای خداوند در قرآن مجید هادی است یا « هادی المظلین» ای هدایت کنندة گمراهان. در سورة بقره از قرآن مجید دربارة هدایت سخن آمده است :
"بسـم اللـه الـرحمـن الـرحیـم. الـم، ذلـک کتاب لایب فیـه هـدی للمتقین...." ا.ل.م سه حرف جدای از یکدیگر است ومعنی مستقل و یا یک جمله نیست و ظاهرا معنائی ندارد و اما بعضی از مفسرین گفته اند: ا.ل. م یعنی المهدی که الف ولام ان حرف تعریف و حرف میم اول اسم مهدی است. اگر این تفسیر و تعبیر درست باشد معنای این آیه اینست که:"المهدی آن کتـابـی است که هیچ شک و تردیدی در آن نیست و پرهیز کاران را هدایت می کند.
"پرهیزکاران چـه کسانی هستند؟
آیات بعد مشخصات پرهیزکاران را مشخص و معین کرده است:
"الـذیـن یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه و مما رزقنا هـم ینفقون"
"متقیان و پـرهیزکاران کسانی هستند کـه ایمان دارند و باور کرده اند که این جهان دارای جان و روحی است و ظاهر عالم باطنی دارد. بوجود خداوند، عالم لاهوت، جبروت وملکوت ایمان دارند به وجود ارواح و روانهای گذشتگان وفرشتگان و موجوداتی که از دید انسانها غایب هستند. پرهیزکاران کسانی هستند که نمازودعا می خوانند و به غیب توجه می کنند و چون ایمان به غیب دارند می کوشند تا با غیب عالم و جان جهان ارتباط برقرار کنند، که "الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوه"از ظاهر آیه اینطور می فهمیم که این ایمان به غیب هنوز ایمان و باوری در حدود علم الیقین است و در پله و مرحلة اول ایمان و باور می باشد، لذا نماز می خوانند تا به مرتبة عین الیقین برسند و پرده از جلو دیدگانشان کنار رود و آنچه را کـه قبلا" باور کرده اند ببینند. دیدن غیب و فرشتگان و روانها و عالم پس از مرگ و بهـشت و دوزخ قبـل از آنکه تحول پیدا کنیم و به آن عالم برویم مقـام "عیـن الیقیـن" و معرفت محسوس و مشاهده ای و تجربی و ایمانی است.پس معرفت پرهیزکارانی که به غیب ایمان دارند در حد علم الیقیـن اسـت که با خواندن نماز به عین الیقین تبدیل می شود و ایمانشان قویتر می گردد.
اگر شما از راه مطالعة قرآن و شنیدن روایات ائمة اطهار ایمان داشته باشید جزء پرهیزکاران هستید، البـته به شـرط اینکه سایر ابعاد پرهیزکاری را داشته باشید.ولی انسان به ایمانی در مرتبة علم الیقین قانع نیست یعنی اگر از زبان قرآن می شنود که عالم غیبی هست و فرشتگان و عالم ملکوت وجود دارد، میل دارد این عوالم را ببیند و حس و تجربه و آزمایش کند تا به مرتبة عین الیقین و ایمان حسی و اعتقاد تجربی برسد. قرآن می فرماید از نشانه ها و علائم پرهیزکاران اینست که به غیب ایمان دارند و برای تقویت آن نماز می خوانند تا به معرفت کاملتری برسند."و مما رزقنا هم ینفقون" یکی دیگر از ابعاد تقوی چنانکه در قرآن آمده، انفاق در راه خدا از آنچه که او به عنوان روزی عنایت فرموده، می باشد. پرهیزکاران ایمان به غیب دارند و نماز می خوانند و از آنچه که خداوند به عنوان روزی به ایشان عنایت فرموده انفاق می کنند. از نظر خدا خدمت به خلق و پرداخت مالیات، سه مرحله برای پیروان اسلام مقرر شده است. مرحلة اول پرداخت مالیاتهای واجب مثل خمس و زکات است که می باید طبق قانون اسلام مالیاتی مقرر از آنچه خدا به شما عطا کرده به فقرا و مستمندان و یا دولت پرداخت کنید. مرحلة دوم انفاق است به این معنی که شما بقدر رفع احتیاج و نیازهای شخصی برای خود نگهداری و اضافة مال دنیا را در راه خداوند به دیگران ببخشی. بعد مرحلة ایثار است که شما از آنچه داری خودت استفاده نکنی و همه را به دیگران عطا کنی. مثلا شما از مال حلال غذائی پخته ای و می خواهی استفاده کنی، بقدر رفع احتیاج خود، مصرف و بقیه را در راه خدا به فقرا و مستمندان می دهی، این انفاق است که گفتیم مرتبة دوم بذل و بخشش است. "و مما رزقنا هم ینفقون." پرهیزکاران ازآنچه خداوندبه ایشان عطافرموده به اندازةرفع احتیاج استفاده می کنندوبقیه رادرراه خدامی بخشند. انفاق تنها شامل مسائل مادی و اقتصادی نیست، در این آیه از آنچه خداوند عطا و عنایت کرده به عنوان روزی سخن رفته است، مال و وقت و دانش، نیروی جسمی و هنر و غیره و آنچه عطا فرموده است روزی می باشد. اما مرحلة ایثار اینست که غذای تهیه شده را به فقرا و نیازمندان می بخشی و خودت هیچ استفاده ای نمی کنی. "و یؤثرون به اموالهم و انفسهم خصاصا" "ایثار می کنند از اموال و جانشان مخصوصا." بعد اول پرهیزکاری ایمان به غیب، بعد دوم نماز و دعا و کوشش برای ارتباط با غیب، بعد سوم انفاق و بعد چهارم ایثار است. پرهیزکاری ابعاد دیگری نیز دارد. "ولذین بما انزل الیک و ما انزل من قبلک" پرهیزکاران کسانی هستند که به آنچه بر پیامبر اسلام و انبیاء قبل از ایشان نازل شده است ایمان دارند. پس بعد دیگر تقوی و پرهیزکاری، ایمان و باور داشتن احکام و تعالیمی است که بر پیغمبر اسلام و پیامبران گذشته نازل شده است. پس پرهیزکار به وحدت ادیان معتقد است و همه کتب و رسل انبیاء گذشته را از جانب خدای متعال می داند. بعد دیگر تقوی و پرهیزکاری ایمان به عالم پس از مرگ، بقا روح بعد از مرگ و ایمان به روز رستاخیز و حساب است که قرآن در آیة بعد می فرماید: "و بالاخره هم یوقنون" "آنها به روز بازپسین و آخرت یقین دارند." اینها ابعاد یک فرد پرهیزکار بود وقرآن می فرماید فردی که دارای چنین صفات و مشخصات پرهیزکاری است، باید هدایت شود و یا اینکه هدایت می شود. و امام یا المهدی شخصی را که دارای صفات پرهیزکاران است هدایت می کند. "اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون" آن کسانی که دارای همة ابعاد تقوی هستند یک راهنمائی و هدیه یا هدایتی نزد پروردگارشان خواهند داشت و چون آن را از پروردگار دریافت کنند، آنوقت رستگار هستند و اهل نجات و فلاح و رستگاری می باشند. در اینجا برای افراد ظاهر بین سوالی مطرح است: کسی که به غیب ایمان دارد و نماز می خواند و به آنچه که پیامبر اسلام و سایر انبیاء قبل از ایشان نازل شده و نیز به روز جزا ایمان دارد، مگر هنوز هدایت نشده است، که باید به دست المهدی یا امام یا هادی دوران و یا پروردگار دانای توانا هدایت شود؟ این انسان پرهیزکار با این همه تقوی چه کسری دارد که باید احتیاج به هدایت داشته باشد؟ علمای ربانی می فرماید: هدایت بر دو نوع است. هدایت به عنوان ارائة طریق. هدایت به عنوان ایصال به مطلوب. برای روشن شدن این دو مرحله و یا این دو نوع هدایت مثالی می زنیم: شما می خواهید به منزل دوستتان بروید، از شخصی آدرس منزل او را می پرسید و او به شما نشانی می دهد یعنی ارائة طریق می کند و می گوید: مکتب روحی و تطهیر اخلاقی وحدت نوین جهانی: جادة دماوند، ابتدای منطقه تهرانپارس ـ خیابان صد و پنج ـ خیابان صد و ده شرقی پلاک چهل و یک.تا اینجا او شما را راهنمائی کرده و راه را به شما نشان داده است که این راهنمائی و هدایت را ارائة طریق می گویند. اما یک وقت آدرس را می پرسی و او ارائة طریق می کند و علاوه بر آن خودش همراهت می آید و می گوید اینجا سالن وحدت نوین جهانی است.
این راهنمائی که شخص راهنما جلوبیفتد و کوچه به کوچه ببرد تا شمارا به مقصود برساند، هدایت ایصال به مطلوب نامیده می شود. یک فرد پرهیزکار بوسیلة پیامبران و قرآن از هدایت نوع اول که ارائه طریق باشد برخوردار شده است و فهمیده که غیبی هست و باید نماز بخواند تا با غیب مربوط شود و به آخرت یقین آورده. یک فرد پرهیزکار فهمیده است که کار انبیاء گذشته بجا بوده و وحدت ادیان صحیح است. یک پرهیزکار سطح معرفتش آنقدر بالا رفته که می داند روزی، روزانه حواله می شود و روزی هیچکس برای ده سال بعد حواله نشده و چون نمی داند که فردا زنده است یا خیر، صرفه جوئی نمی کند. پرهیزکار می داند که عالم تشکیلاتی مثل اداره دارد و هر روز در جای خود به حساب می آید، پس نسبت به خداوند بدبین نیست و خدا را غافل نمی داند و بی توکل نیست و می داند که خودش امورش را اداره نمی کند، بلکه خدا در امور صاحب اختیار است. پس به غیب ایمان دارد. اما این شخص پرهیزکار بوسیلة کتب انبیا و زبان بزرگان و راهنمایان دین هدایت شده است و می بایست ایصال به مطلوب نصیب او شود و احتیاج به امام و رهنمون و رهنما و هادی و مهدی دارد، تا آن راهنما و امام دستش را بگیرد و به خانة محبوب راهنمائی کند و او را به مقصود برساند. ایصال به مطلوب وصل شدن و رسیدن به محبوب و معبود است. مهدی چون خانة معشوق را بلد است سر راه می ایستد و عشاق و پرهیزکاران و مؤمنین و متقین را که آمادگی رسیدن به خانة معشوق را دارند به خانة معبود می رساند. البته آنها باید از رهنما و مهدی پیروی کنند و دستوراتش را بکار ببندند تا به معشوق برسند. شما آدرس مکتب روحی وحدت را از دوستی پرسیده اید و او می خواهد شما را به تالار وحدت نوین جهانی برساند، آیا نمی باید در طی راه از او اطاعت کنید، تسلیم او باشید و مثل یک شیعه پیرو او باشید؟ اگر او گفت باید از خیابان بالایی برویم و شما تمرد کردی معلوم است که احتیاج به راهنما نداری. تـرسم نـرسی بـه کعبه ای اعرابی کـاین ره که تو میـروی به ترکستان استمهدویت نوعی
در منطق دین دو نوع مهدویت داریم یکی مهدویت نوعی و عام یا عمومی و دیگری مهدویت الهی خاص و مطلقه. شما به یک فرد برخورد می کنید که ادعا دارد هدایت شده و به مطلوب رسیده و از غیب اگاه است گروهی را جذب کرده، امام آنها شده و آن گروه را راهنمائی می کند که به مقصود و مطلوب برساند. این آدم مهدی از نوع مهدویت عامه و نوعی است و مهدی موعود و مصلح جهان نیست. از زمان خاتم الانبیاء پیغمبر اسلام دوران مهدویت نوعی شروع شده و ادامه یافته است. دوران مهدویت نوعی تا ظهور کلی حضرت مهدی صاحب الامر ادامه دارد. از زمان پیغمبر اسلام تا کنون افراد بسیاری بوده اند که با عمل کردن به احکام اسلام و اجرای قوانین قرآن و تعالیم انبیا عظام دارای مقام تقوی شده اند و از جانب خداوند و به قدرت و عنایت او به پشت پرده غیب راه یافته اند و به مقام فلاح و رستگاری رسیده اند و دارای مقام مهدویت شده اند ماموریت یافته اند که عاشقان حقیقت را رهنما باشند و دست آنها را بگیرند و به مطلوب و مقصود برسانند. همه عارفان و مرشدان طریقت و آنها که از طریق شریعت محمدی به مقام تقوی و هدایت رسیده اند مهدی نوعی هستند.معنای ولایت فقیه که امروز در کشور جمهوری اسلامی ایران مطرح است با مسئله مهدویت تطبیق می کند. کسی که بر دیگران ولایت دارد باید مهدی و هدایت شده باشد و به پشت پرده غیب جهان راه پیدا کرده باشد و این مهدویت نوعی است.
مهدویت مطلقه یا مهدی موعود
در همه ادیان مسئله ظهور موعود غایب پیش بینی شده است همه انبیاء و اولیاء وعده داده اند که در آخر الزمان یعنی پایان خط انبیاء، شخصیتی الهی که دارای مقام ولایت مطلقه و رسالت الهیه باشد ظهور خواهد کرد و جهان را از دوئیت و نفاق به سوی صلح و وحدت رهنمون خواهد شد. مهدی موعود در عصر خود مهدیان نوعی را جذب و متحد و تسلیم خواهد کرد و بر آنها غالب خواهد شد. در هر دین و مذهبی مهدی موعود بنام و مشخصاتی خوانده می شود و همه پیروان ادیان در انتظار ظهور این قائم و راهنمای الهی هستند.مایقین داریم که هنوز این ظهور در جهان صورت نگرفته است و آنها که ادعای ولایت مطلقه و مهدویت کلیه کرده اند مدعیانی بیش نبوده اند که باید آنها را تکذیب کرد زیرا ادعایشان با دلیل توام نبوده است و می بینیم که جهان روی صلح وحدت ندیده و بشریت متفرق هستند و کثرت به جای وحدت و یگانگی و همبستگی در جهان حکومت می کند. جهان بشریت در اتش نفاق و استعمار و استثمار می سوزد و ظلم و بیداد جای عدل و داد را گرفته است همه ناراحت هستند و در انتظار منجی عالم بشریت دقیقه شماری می کنند. آن روز نزدیک است که خداوند حی منان بر بشریت منت بگذارد و حقیقت جویان را از زلال معرفت سیراب و مستفیض فرماید، جهان را صلح و وحدت ببخشاید و طبیب اعلم الهی برای معالجه بیماران بشریت قدم بر دیدگان همگان بگذارد، بکوشیم تا زمین را آماده قدوم مصلح جهان بسازیم و خود را شایسته پیروی از آن امام بحق گردانیم. تذکر : خوشبختانه همین روزها که این مقاله را تقریر می کردیم درباره مهدویت عامه و مهدویت خاصه درس می گفتیم کتابی زیر عنوان "یاد نامه استاد شهید مرتضی مطهری" که زیر نظر استاد و دانشمند محترم دکتر سید عبدالکریم سروش تهیه شده واز سوی سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی به مدیریت برادر عزیزمان آقای علی محمدی اردهالی انتشار یافته است به مقاله ای برخورد کردیم زیر عنوان "رساله لب الباب در سیر و سلوک اولی الاباب" از تراوشات علامه فقید عارف بالله شخصیت روحانی بی نظیر معاصر شادروان استاد سید محمد حسین طباطبائی صاحب "تفسیر المیزان" که با مقدمه و کوشش عارف وارسته اقا سید محمد حسین حسینی تهرانی تدوین گردیده است . در صفحه دویست وچهل وچهار این کتاب و در بند بیست و یک این رساله درباره ولایت عامه و خاصه یا مهدویت عامه و خاصه نوعیه و مطلقه چنین آمده است: "شیخ و استاد و آن بر دو نوع است استاد عام و استاد خاص استاد عام آنست که به خصوصه مامور به هدایت نباشد و رجوع به او از باب مراجعه به اهل خبره و در تحت عموم "فاسئلوا اهل الذکران کنتم لا تعلمون" بوده باشد و لزوم رجوع به استاد عام فقط در ابتدای سیر و سلوک است و وقتی که سالک مشرف به مشاهدات و تجلیات صفاتیه و ذاتیه شد دیگر همراهی او لازم نیست. اما استاد خاص آن است که به خصوصه منصوص به ارشاد و هدایت است و آن رسول خدا و خلفای خاصه حقه او هستند و سالک را در هیچ حالی از احوال از مرافقت و همراهی استاد خاص گریزی نیست اگر چه به وطن مقصود رسیده باشد. البته مراد همان مرافقت باطنی امام است با سالک نه همراهی و مصاحبت در مقام ظاهر چون واقعیت و حقیقت امام همان مقام نورانیت اوست که سلطه بر جهان و جهانیان دارد. اما بدن عنصری او گر چه آن نیز با سایر بدنها امتیاز دارد لکن آن منشاء اثر و متصرف در امور کائنات نیست و برای توضیح این نکته متذکر می گردد که آنچه در عالم خلقت تحقق می یابد منشاء آن صفات و اسماء الهیه است و حقیقت امام همان اسماءو صفات خداست. بنابراین اصل فرموده اند که چرخ عالم هستی و افلاک و همه کائنات بدست ما حرکت می کند و آنچه واقع شود باذن ما واقع می شود "بنا عرف الله بنا عبدالله". بنابراین سالک در حال سیر در مراتب نورانیت امام علیه السلام سلوک می نماید و به هر درجه ای که صعود کند و در هر مرتبه ای که باشد امام علیه السلام آن مرتبه را حائز بوده و با سالک در آن درجه و مرتبه معیت دارد و هم چنین بعد از وصول نیز مرافقت امام لازمست چون اداب کشور لاهوت را نیز باید به سالک بیاموزد . بنابراین مرافقت امام در هر حال از شرائط مهمه بلکه از اهم شرایط سلوک است. در اینجا نکاتی است بس دقیق که در بیان نیامده و فقط باید خود سالک بوسیلة آن حقایق را دریابد محیی الدین عربی نزد استادی رفت و از کثرت ظلم عصیان فراوان شکایت نمود استاد فرمود: به خدای خود توجه کن سپس چندی بعد نزد استادی دیگر رفت و همچنان از بیداد و شیوع معاصی سخن گفت. استاد فرمود: "به نفس خود توجه کن" در این موقع ابن عربی گریه آغاز کرد و اختلاف پاسخها را از استاد جویا شد. استاد فرمود: "ای نور دیده جوابها یکی است او تو را به رفیق دعوت کرد و من تو را به طریق دعوت می کنم" باری این داستان را برای آن آوردیم که دانسته شود، سیرالی الله منافاتی با سیر در مراتب اسماء و صفات الهیه که همان مقام امام است ندارد بلکه بسیار نزدیک است و بلکه حقا یکی است و در آن مرحله دوئیت یافت نمی شود بلکه هر چه هست نور احدیت است که نور خداست. غایه الامر از آن نور به تعبیرات مختلفه سخن می رود گاهی به اسماء و صفات الهیه و گاهی به حقیقت یا نورانیت امام از آن تعبیر می کنند: عبـا راتنــاشتـی و حسنـک واحــد و کـل الـی ذاک الـجمـال یشیــر اما استاد عام شناخه نمی شود مگر به مصاحبت و مرافقت با او در خلاء و ملاء تا بطور یقین برای سالک واقعیت یقین او دستگیر شود و ابدا" به ظهور خوارق عادات اطلاع بر مغیبات و اسرار و خواطر افراد بشر و عبور بر آب و اتش و طی الارض و الهواء و استحضار از آینده و گذشته و امثال این غرائب و عجائب نمی توان پی به وصول صاحبش برد، زیرا که اینها همه در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل می شود و از آنجا تا سر حد وصول و کمال راه، بینهایت است و تا هنگامیکه در استاد تجلیات ذاتیه ربانیه پیدا نشود استاد نیست و به مجرد تجلیات صفاتیه و اسمائیه نمی توان اکتفا کرد و آنها را کاشف از وصول و کمال دانست. منظور از تجلی صفاتی آنست که سالک صفت خدا را در خود مشاهده کند و علم یا قدرت و یا حیات خود را حیات و علم و قدرت خدا ببیند. مثلا" چیزی را که می شنود ادراک کند که خدا شنیده. و او سمیع است و چیزی را که می بیند، ادراک کند که خدا دیده. و او بصیر است و یا در جهان علم را منحصر به خداوند کند و علم هر موجودی را مستند به علم او بلکه نفس علم او مشاهده کند. مراد از تجلی اسمائی آن است که، صفات خدا را که مستند به ذات او هستند در خود مشاهده کند( مثل قائم ، سمیع ، بصیر ، حی و قدیر و امثال اینها.) مثلا" ببیند که علیم در عالم یکی است و او خدای متعال است و دگر خود را در مقابل او علیم نبیند، بلکه علیم بودن او عین علیم بودن خداست، یا ادراک کند که حی و زنده یکی است و او خداست و خود او اصلا" زنده نیست بلکه زنده خداست و بس. بالاخره وجدان کند که "لیس القدیر و العلیم و الحی الاهوتعالی و تقدس" البته ممکن است تجلی اسمائی در خصوص بعضی از اسما الهیه صورت گیرد و هیچ ملازمه ای در بین نیست که چـون در سالک یـکی یا دو اسم تجلی کرد حتما باید بقیة اسماء تجلی کند. اما تجلی ذاتی آن است که ذات مقدس حضرت باریتعالی در سالک تجلی نماید. و آن وقتی حاصل می شود که سالک از اسم و رسم گذشته باشد و به عبارت دیگر بکلی خود را گم کرده و اثری در عالم وجود، از خود نیابد و خود و خودیت خود را به خاک نسیان سپرده باشد. "و لیس هناک الا الله" در این موقع دیگر ضلال و گمراهی برای چنین شخصی متصور نخواهد بود زیراتا ذره ای از هستی در سالک باقیست هنوز طمع شیطان از او قطع نشده است، و امید اضلال واغوای او را دارد. ولی وقتی که به الله تبارک و تعالی سالک بساط خودیت و شخصیت را در هم پیچید و قدم در عالم لاهوت نهاد و در حرم خدا وارد شد، لباس حرم در بر کرد و به تجلیات ذاتیة ربانیه مشرف آمد، شیطان دندان طمع را از او کنده و در حسرت می نشیند . استاد عام باید بدین مرتبه از کمال برسد والا به هر کسی نتوان سر سپرد و مطیع و منقاد گشت. هـزار دام به هر گام این بیابانست کـه از هـزار هـزاران یکی از آن نجهــند بنابر این نباید در مقابل هر کسی که متاعی عرضه می کند و بضاعتی ارائه می دهد و کشف و شهودی ادعا می نماید سر تسلیم فرود آورد. بلی درجائی که تحقیق و تدقیق در حال استاد و شیخ متعذر و متعسر باشد باید توکل به خدا نموده و آنچه را که او بیان می کند و دستور می دهد با کتاب خدا و سنت رسول خدا و سیرة ائمة طاهرین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین سنجد اگر موافق بود عمل نماید والا ترتیب اثر ندهد. بدیهی است چون چنین سالکی با قدم توکل بخدا گام بر می دارد . شیطان بر او سلطه نخواهد یافت. "انه یس له سلطان علی الذین امنوا و علی ربهم یتوکلون انما سلطانه علی الذین یتولونه والذین هم به مشرکون." (لازم به توضیح است تذکر فوق به جهت شاهد مثال آورده شده و تفسیر حکمت نوین از برخی اسامی فوق الذکر مانند شیطان و امام زمان و.... در مقالات دیگر توضیح داده شده است. مصحح)
استاد مسعود ریاضی